عده ي بيشتري داشتن سينما رو ترک مي کردن . صداها ديگه خيلي بلند شده بود . اين چه فيلميه ؟علافمون کردن .
دقيقه هفتم فيلم : يه گوشه از سقف يه اتاق که رنگ شيري بهش زده بودن .
تقريبا صداي همه در اومده بود که دقيقه هشتم فيلم يه صدايي همه رو به عقب برگردوند . اولش يه نوشته بعد يه صداي محزون که گفت :
اين تنها هشت دقيقه از زندگي يک جانباز قطع نخاعي بود که شما تحمل نداشتيد . سکوت همه جا را فرا گرفت و پرده سينما تاريک شد . تنها هشت دقيقه ....