سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر کوچولو و پدرش از رو پُلی میگذشتن.
پدره یه جورایی می ترسید، واسه همین به دخترش گفت: عزیزم، لطفا دست منو بگیر تا نیوفتی تو رودخونه.
دختر کوچیک گفت:نه بابا، تو دستِ منو بگیر..
پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید:چه فرقی
میکنه؟!!!!!؟؟؟؟
...
دخترک جواب داد ...
.
.
اگه من دستت را بگیرم و اتفاقی واسه م بیوفته، امکانش هست که
من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگیری، من، با اطمینان، میدونم هر اتفاقی هم که بیفوته، هیچ وقت دست منو ول نمی کنی

مهربان پدر ،مهدی جان هیچ گاه دست ما را رها نمی کنی ، این را خوب می دانم






تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 92/3/12 | 10:17 صبح | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.