به شیطان گفتم:
«لعنت بر شیطان!»
لبخند زد.
پرسیدم:
«چرا می خندی؟»
پاسخ داد:
«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم:
«مگر چه کرده ام؟»
گفت:
«مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم:
«پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد:
«نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای.
نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم:
«پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد:
«هر وقت سواری آموختی،
برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛
فعلاً برو سواری بیاموز !!!»

 

 

 

 






تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 92/11/15 | 8:7 عصر | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.