سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://media.jamnews.ir/Original/1392/02/09/IMG09582898.jpg

سلامی به گرمی دلهای سوخته از آتش عشق

دوستان خوبم اگه بخوام درمورد عشق حقیقی حرف بزنم بهتر اینه که بگم نظری در این باره ندارم چون عاشق نیستم! بنابراین با حضرت مولانا هم عقیده میشم:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان         چون به عشق آیم خجل مانم از آن

 عقل در شرحش چو خر در گل بخفت       شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

 گرچه تفسیر زبان روشنگر است              لیک عشق بی زبان زان خوشتر است

اما در مورد عشقی که آدمای معمولی چون بنده حقیر باهاش سرو کار دارن، خیلی حرفا برای گفتن هست، به قولی دراین خصوص هممون متخصص عشق هستیم!

اشترنبرگ معتقده که بهترین عشق، عشقیه که به مثلث متساوی‌الاضلاع شبیهه؛ از نظر اون عشق از سه عنصر اصلی تشکیل شده که عبارتند از:

تعهد:که درواقع بعد شناختی عشق و نیت فرد برای حفظ و دوام رابطه رو نشون میده، همون چیزی که ما ازش به عنوان مسئولیت یاد می‌کنیم.

صمیمیت: که شامل احساسات و روابط مشترک و نزدیک میشه؛ همون چیزی که نسبت به بعضی دوستای نزدیکمون داریم.

شور(شهوت): شامل جاذبه جنسی و همه هیجاناتی میشه که متأسفانه آدما خیلی روش مانور میدن و بعد آسیب‌پذیر عشقه. ازاین عنصرعشق، خیلی‌ها هستن که به نفع خودشون سواستفاده میکنن،.

از ترکیب این عناصر انواع مختلف عشق حاصل میشه که بهترین اونها عشق آرمانیه که هرسه مؤلفه رو داره و بنابراین یک مثلثی رو تشکیل میده که در اون عنصر تعهد در رأس مثلث قرار می‌گیره.

روشنه که پست‌ترین عشق هم عشقیه که از شور و صمیمیت تشکیل شده و شهوت در اون نقش مهمی رو بازی میکنه. در این عشق اگه تعهدی هم وجود داشته باشه صرفا برای شهوته(ماندن برای شهوت)، بنابراین این نوع عشق معمولا ناپایدار و محکوم به شکسته، چنانکه اشترنبرگ اون رو عشق ابلهانه نامگذاری کرده.

یکی دیگه از عوامل تعیین کننده عشق و مسئولیت پذیری در اون، سبک‌های دلبستگی ماست که در دوران کودکی در اثر نحوه روابط ما با مادرمون(یا مراقبمون) شکل میگیره، که اونها هم ممکنه به سه شکل در فرد ایجاد بشن و روابط بین فردی اون رو در آینده تحت تاثیر قرار بدن:

ایمن:که فرد از روابطش احساس امنیت می‌کنه و معمولا روابط پایداری با دیگران برقرار میکنه

اضطرابی(دوسوگرا): از اسمش مشخصه، افراد داری این شکل از سبک دلبستگی، افرادی دمدمی مزاج هستن از یک طرف به سوی معشوق کشیده میشن و از طرف دیگه می‌خوان ریخت معشوق رو نبینن!(ترس از دوری و نزدیکی). چنین فردی توی کودکی هم وقتی مادرش برای لحظه کوتاهی رهاش میکنه به شدت گریه می‌کنه و جالبه که وقتی مادر میاد پیشش  گریه‌ش شدیدتر میشه و رفتارهای چسبندگی از خودش نشون میده!        

اجتنابی:اینها اصلا با کسی رابطه برقرار نمیکنن و اگه احیانا هم برقرار کنن رابطه بسیار سرد و خالی از عاطفه هستش

خلاصه بچه‌ها عشقای زمینی خیلی آسیب‌پذیرن و متاثر از عوامل زیادی هستن، همونطور که زود میان زود هم میرن!

به این شعر مولانا دقت کنین:

آن یکی آمد در یاری بزد                   گفت یارش کیستی ای معتمد

 

گفت من، گفتا برو هنگام نیست           برچنین خوانی مقام خام نیست

 

خام را جز آتش هجر و فراق  کی پزد کی وا رهاند از نفاق

 

رفت آن مسکین و سالی در سفر          در فراق دوست سوزید از شرر

 

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت      باز گرد خانه? همباز گشت

 

حلقه زد بر در بصد ترس و ادب         تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

 

بانگ زد یارش که بر در کیست آن       گفت بر در هم توی ای دلستان

 

گفت اکنون چون منی ای من در آ        نیست گنجایش دو من را در سرا

عشق واقعی یعنی این! خیلی از ماها وقتی عاشق میشیم مثه این بنده خدا در ابتدای داستان، از منیّت خودمون دم میزنیم و همه چیز رو برای خودمون میخوایم. برین امتحان کنین، از دوستتون بپرسین دوست داری همسر آینده‌ت چه ویژگی هایی داشته باشه؟ همچین حرف میزنه که انگار داره خودش رو توصیف میکنه! در حالی که مولانا میگه عشق یعنی فدا شدن و یکی شدن با معشوق، همونطور که خانم دهباشی هم اشاره کردن به این موضوع.

خوب حالا که چی؟ هرگز عاشق نشیم؟!  به نظربنده حقیر حداقل کاری که می‌تونیم بکنیم اینه که عشقمون رو پیوند بزنیم به چنین عشقی و این عشق رو الگوی خودمون قرار بدیم. حداقل کمی واقع بین باشیم. ما وقتی عاشق میشیم خیلی دچار خطا میشیم.

 گفتم در مورد شور و شهوت که یکی از عناصر عشق از نظر اشترنبرگ بود بعضیا سواستفاده‌هایی میکنن که شرحش از این قراره:

در قرن یکم میلادی دریونان باستان نویسنده‌ای به نام «اوید» کتابی تحت عنوان هنر عشق ورزیدن ،  برای شاهزادگان جوان نوشت. وی در کتابش به آنها توصیه کرده بود که برای به دست ‌آوردن دل معشوقه خود (به قول خودمون مخ زدن)، آنها را به میدان‌های مبارزه گلادیاتورها ببرید(در‌ یونان باستان برده‌ها رو به جون هم می‌انداختن یا با یک حیوان وحشی در قفسی قرار می‌دادند و شاهزادگان از تماشای مبارزه آنها لذت می‌بردن!) و درست زمانی که این دختران از دیدن این صحنه‌ها هیجانی شدند نسبت به آنها ابراز عشق و علاقه کنید. به نظر شما علت این توصیه چی بود؟

تاحالا شده عاشق بشید؟! دقیقا چه اتفاقی افتاد که شما به این نتیجه رسیدید که از یه نفر خوشتون اومده؟ بزارین که خودم توضیحش بدم، این جور که بوش میاد مثله من بچه‌ها هنوزعاشق نشدن!

وقتی ما با یک نفر روبرو میشیم (که احتمالا آدم خوشتیپی هم هست)، یک سری تغییرات فیزیولوژی در بدن ما ایجاد میشه(قلبمون تکنو میزنه، توی دلمون قنج میره و ..!). بعد این مرحله نوبت میرسه به برچسب شناختی ما، چه چیزی باعث شد که این حالت به من دست بده؟ این آقا یا احیانا خانم؛ مرحله سوم هم که نتیجه‌گیریه که توش استادیم: عاشقش این شخص شدم چون اون طرف این حالت رو در من به وجود آورد! خیلی از هیجانات ما به همین صورت شکل می‌گیره. اون نویسنده هم به این نکته خوب واقف بود. زمانی که دختر جوان با صحنه نبرد گلادیاتورها روبرو میشه طبیعتا هیجانی میشه(مرحله اول)، حالا به دنبال علته(مرحله دوم ) که شاهزاده قصه ماهم پیش دستی میکنه و شروع میکنه به خودنمایی و تعریف از دختره، دیگه نتیجه‌گیری روهم به خودش واگذار میکنه! اون هم که دیگه محو شاهزاده جوان شده، برای هیجاناتش علتی رو نمی‌بینه جز شاهزاده سواربر اسب سپید!

توی جامعه مدرن ما هم که وسایل هیجانی از جمله تله کابین و... فراوونه!

خلاصه حرف برای عشق زمینی زیاده ولی متاسفانه وقتی به عشق حقیقی میرسیم به قول مولانا توی گل میمونیم صرفا به این دلیل که عاشق نیستیم.

 امیدوارم که وقت ارزشمندتون رو به هدر نداده باشم، در پایان بنده حقیر را از نظرات و انتقادات ارزشمندتون محروم نکنید....

سخن عشق نه آن است که آید به زبان    ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنفت






تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 92/11/22 | 8:45 عصر | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.