سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچه

 و مادر و کودکی

ناگهان آمد مرد نامحرمی

دستی بالا رفت،صورتی نیلی گشت

 آن زمان بود که کوچه آغوش گه مادر گشت    

آن زمان بود که چادر سیاهی خاکی گشت       

و در میان کوچه وچادر،تن کودکی بود که می لرزید     

وکودک باتنی لرزان دست درست پر مهر مادر 

قامت خمیده و صورت نیلی را به خانه رساند...

http://fadahiyerahbar.parsiblog.com/Files/4e2aff937c30e24bc80077c6731bc8de.jpg






تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 92/12/25 | 6:27 عصر | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.