سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://www.xum.ir/images/2014/06/03/BiTadbir.jpg

پاتوق دوستان :دوست خوبم ازحضورت یک تقاضا دارم، و اون اینه که میخواهم چند لحظه ای در مورد سفری که قبلا داشتیم کمی گفتگو کنیم .

 

 حتما داری فکر میکنی من  در مورد کدوم سفر میخوام با شما صحبت کنم..... من درجواب بهتون میگم درسته باهم نبودیم اما هر

دوی ما تجربه این سفر را داشتیم !!! به صورت مجزا ! دوست خوبم این سفر با سایر سفرهامون متفاوته !! جنس این سفر خاطره

انگیز از نوع تفکر و احساسمون هستش ....می خوام  از سفری صحبت کنم که قبلا به آنجا رفته ایم!! جای که در اون شادی، خنده

از ته دل و استرس و ... رو تجربه کردیم !!

درست فکر کردی، منظورم همان  دوران مدرسه است ....که بهترین دوران ما بود .اما دوست گرامی میخواهم از احساسی صحبت کنم که جنسش خشم ،ناراحتی ، حسرت و آه از ته دل بود     .

یک سوال از حضورتون دارم :یادتون هست این حس رو در کدوم کلاس درسی خودمان تجربه میکردیم ؟ درست حدس زدی کلاس

تاریخ بود.

یادتونه وقتی معلم تاریخ‌ به درس قراردادهای گلستان و ترکمانچای می‌رسید ، معلم هم سرش را پایین می‌انداخت و مصوبانش      را

لعنت می کرد از طرف دیگه ما هم احساس خشم ،ناراحتی ، حسرت و آه از ته دل را تجربه میکردیم .

حالا نمیدونم سال‌ها بعد وقتی معلم تاریخ فرزندانمان به درس “توافق‌نامه ژنو” و پلمپ هسته‌ای می‌رسد ،باز هم با خجالت سرش

را پایین می‌اندازد و احساس حقارت می‌کند یا نه ؟؟ ؟؟؟


اما این را خوب می‌دانم که آنها هرگز به له شدن عزت و غرور مردمانمان زیر قدم های جان کری و نابود کردن دسترنج

دانشمندان هسته‌ای وسرمایه فرزندان این مملکت افتخار نخواهند کرد

شاید آن زمان علیرضا و آرمیتا هم نمادی شوند برای فرزندانمان،

که فراموش نکنند بودند کسانی که تا آخرین نفس در برابر دشمنان مقاومت کردند

بگذریم . . . راستی!

.

.

.

  یادم رفت بگم پوزخند


خداحافظ سانتریفیوژ ها. . .

در پناه حق باشید






تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/3/15 | 12:8 صبح | نویسنده : طاها تهرانی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.